جدول جو
جدول جو

معنی کین وری - جستجوی لغت در جدول جو

کین وری
(وَ)
بدخواهی و دشمنی و بداندیشی. (ناظم الاطباء). عداوت. کینه توزی:
کز سر کین وری و بدخویی
درحق من دعای بد گویی.
نظامی.
کارگاه خشم گشت و کین وری
کینه دان اصل ضلال و کافری.
مولوی.
رجوع به کین ور شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کینو آی
تصویر کینو آی
سینما چشم یا کینو آی (Kino Eye) یک نظریه و سبک سینمایی است که توسط فیلمساز و نظریه پرداز روس، ژیگا ورتوف (Dziga Vertov)، در دهه ۱۹۲۰ معرفی شد. این مفهوم بر اساس باور ورتوف به قدرت دوربین در ثبت واقعیت به روشی که چشم انسان قادر به دیدن آن نیست، بنا شده است. او معتقد بود که دوربین می تواند ابزاری برای کشف و نمایش حقیقت های پنهان و ناگفته باشد.
ویژگی های کلیدی سینما چشم عبارتند از:
1. مستندسازی واقعیت : استفاده از فیلم به عنوان ابزاری برای ثبت زندگی روزمره و واقعیت های اجتماعی بدون دخالت و تنظیمات مصنوعی. ورتوف به دنبال این بود که دوربین به عنوان `چشم` حقیقت عمل کند.
2. ضد داستان گویی سنتی : ورتوف معتقد بود که داستان های ساختگی و درام های سینمایی سنتی به واقعیت زندگی مردم عادی خیانت می کنند. بنابراین، سینما چشم به جای داستان گویی متداول، به مستندسازی و نمایش واقعیت می پردازد.
3. مونتاژ خلاقانه : ورتوف از مونتاژ به عنوان ابزاری برای ایجاد ارتباطات جدید بین تصاویر و کشف معناهای تازه استفاده می کرد. او باور داشت که مونتاژ می تواند تأثیرات احساسی و معنایی عمیقی را به وجود آورد.
4. دوربین به عنوان یک ابزار علمی : ورتوف دوربین را به عنوان ابزاری علمی برای مشاهده و تحلیل زندگی روزمره می دید. او از تکنیک های مختلف فیلم برداری و مونتاژ برای نمایش واقعیت های پنهان و غیرقابل دیدن توسط چشم انسان استفاده می کرد.
فیلم های مهم این جنبش شامل `مردی با دوربین فیلم برداری` (Man with a Movie Camera) ساخته ژیگا ورتوف است که به عنوان یکی از نمونه های برجسته سینما چشم شناخته می شود. این فیلم به طرز هنرمندانه ای از تکنیک های مونتاژ، فیلم برداری مستند و نوآوری های سینمایی برای نمایش زندگی شهری استفاده می کند.
تئوری سینمایی ژیگاورتوف (Dziga Vertov) ، سازنده فیلم های مستند و خبری در اتحاد شوروی، بعد از انقلاب. در نظر ژیگاورتوف، دوربین فیلم برداری مانند جشم انسان بود و می توانست عناصر اصلی هر وضعیت را کشف و روی آن تمرکز کند. اما چشم دوربین، انعطاف پذیر تر از چشم انسان بود و می توانست حقیقت هر چیز را ببیند و آن را آشکار کند و این کار با تغییر فاصله، تغییر زاویه، دستکاری در سرعت و... شدنی است. در واقع انگیزه این اقدامات، ارائه واقعیت به همان صورتی است که وجود دارد. ورتوف اندیشه ها و دیدگاه هایش را در قالب چند بیانیه بیان کرد و سرانجام در سال 1919، گروه سینما – چشم را تشکیل داد و طی سه سال از 1922 یک رشته فیلم خبری، موسوم به سینما – حقیقت تدوین کرد، فیلم هایی که از سراسر اتحاد جماهیر شوروی و از زندگی روزمره مردم تهیه کرده بود.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از کینه ور
تصویر کینه ور
انتقام جو، کسی که به دنبال انتقام است، پرکین، کینه کش، کینه خوٰاه، کینه جو
فرهنگ فارسی عمید
(وَ)
عمل دین آور. پیامبری. رسالت. تشریع
لغت نامه دهخدا
(کامْ بو)
منسوب به کانبور هند که معرب آن جونفور است
لغت نامه دهخدا
(کامْ بو)
شیخ محمودالجونفوری الفاروقی محمود بن محمد و متولد در جونفور (کانبور) است. تألیفات ذیل از اوست: 1- الدوحهالمیاده. که ابی الحسنات محمد لکنهوی حاشیه ای بر آن نوشته است و رساله ای ضمیمه دارد که راجع به کلی و جزئی اجتماع نقیضین و ارتفاع آندو بحث شده است. 2- الشمس البازغه فی شرح الحکمهالبالغه در طبیعیات و عقلیات است که به همت محمد کلندار علی الزبیری به طبع رسیده است و تعلیقاتی بوسیلۀ کناد بر آن نوشته شده است ودر سال 1308 باحواشی محمد عبدالحمید لکنهوی به چاپ رسیده است. 3- الفرائد فی شرح الفوائد در بلاغت است و در کانبور به طبع رسیده است. (از معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
(کَ وَ)
آنکه در کمین می نشیند. کمین گر. (ناظم الاطباء، ذیل کمین گر). کمین کننده:
طلایه به پیش اندرون چون قباد
کمین ور چو گرد تلیمان نژاد.
فردوسی (شاهنامه چ دبیرسیاقی ج 1 ص 96)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ تَ / تِ)
دین طلب. کسی که به کسب حقایق دین همت گمارد:
خسروغازی محمود محمد سیرت
شاه دین ورز هنرپرور کامل فرهنگ.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(اَ)
کین گیرنده، کین کش، انتقامجو، کینه جو، کینه توز: المؤمن لیس بحقود، مؤمن کین گیر نبود، (کیمیای سعادت غزالی)، رجوع به کین گرفتن شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
این جهانی. دنیوی. مقابل آن سری:
هر ذلیلی که حق عزیز کند
آن عزیزیش این سری منگر.
خاقانی.
، تباه و ضایع نمودن کرم چیزی را. (آنندراج). بید زدن و بید خوردن و ضایع شدن از بیدخوردگی. (اشتینگاس) (ناظم الاطباء) ، برانگیختن. (از آنندراج) ، پریشان نمودن. (از آنندراج) ، بخشم درآوردن، آزردن، زخم کردن و مجروح نمودن، شکافته شدن. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
انتقام جویی. (فرهنگ فارسی معین). انتقام. قصاص. استقاده. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
مدارا کن از کین کشی بازگرد
که مردم نیازارد آزادمرد.
نظامی.
رجوع به کین کش شود
لغت نامه دهخدا
کینه جویی، انتقامجویی، انتقام کشی، رجوع به کین جوی و کینه جویی شود، جنگ آوری، جنگ طلبی، جنگجویی، رجوع به کین جوی شود
لغت نامه دهخدا
(تُ / تَ فَ)
انتقامجو، کینه جو:
چه جویی مهر کین جویی که با او
حدیث مهرجویی درنگیرد،
خاقانی،
رجوع به کینه جوی شود، جنگجو، دلاور، جنگ آور، رزمجوی:
ز گردان کین جوی سیصدهزار
سپه داشت شایستۀ کارزار،
اسدی،
بزد خیمه و صدهزار از سران
گزین کرد کین جوی و گندآوران،
اسدی،
به گرشاسب کین جوی کشورگشا
جهان پهلوان گرد زاول خدا،
اسدی،
رجوع به کینه جوی شود
لغت نامه دهخدا
انتقام کشی، (فرهنگ فارسی معین)، انتقامجویی:
بر اولیا و بر اعدای خود به لطف و به عنف
به مهربانی معروفی و به کین توزی،
سوزنی،
رجوع به کین توز شود، جفاکاری، ستمگری، بی لطفی، نامهربانی، خصومت ورزی:
رای تو به کین توزی دارد سر جانسوزی
چون نیست لبت روزی هم رای تو اولیتر،
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(تَ خِ / خَ / خُ)
بهادر. غضبناک و جنگجو. (ناظم الاطباء). جنگاور. جنگجو. رزم آور:
و دیگر از ایران زمین هرچه هست
که آن شهرها را تو داری به دست
بپردازی و خود به توران شوی
ز جنگ و ز کین آوران بغنوی.
فردوسی.
ستاره شناسان و دین آوران
سواران جنگی و کین آوران.
فردوسی.
به چین و به ماچین نمانم سوار
نه کین آوری از در کارزار.
فردوسی.
نه شمشیر کین آوران کند بود
که کین آوری زاختر تند بود.
سعدی.
رجوع به مدخل بعد شود، انتقامجو:
به سلم و به تور آگهی تاختند
که کین آوران جنگ برساختند.
فردوسی.
رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(نَ وَ)
دهی از دهستان ابهررود است که در بخش ابهر شهرستان زنجان واقع است و 876 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ وَ)
کینه گزاری. کینه وری. حالت و چگونگی کینه ورز. کینه جویی. کینه خواهی. رجوع به کینه ورز و مدخل بعد شود
لغت نامه دهخدا
حالت و چگونگی بی نور، تاریکی، تاری، ظلمت، خموشی، بی بصیرتی، بی معرفتی:
پی تقلید رفتن از کوریست
در هر کس زدن ز بی نوریست،
اوحدی
لغت نامه دهخدا
(تُ مَ کَ / کِ)
کینه دار. کینه کش. کینه ور. (آنندراج). کینه گزار. کینه جو. و رجوع به کینه ورزی و کینه ورزیدن شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ وَ)
دشمنی و عداوت و بدخواهی. (ناظم الاطباء). حالت و چگونگی کینه ور:
بی کینه وری سلاح بسته
چون گل به سلاح خویش خسته.
نظامی.
و رجوع به کینه ور شود، انتقام و تلافی بدیها. (ناظم الاطباء). و رجوع به کینه ور شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
بدخواه و بداندیش و دشمن. (ناظم الاطباء). به معنی کینه ور. (آنندراج) : و این دارابن دارا با وزیر پدرش ’رشتن’ کین ور بود. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 55) ، جنگجو. جنگ آور. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هرگاه که دل بزرگ بود و خون او سطبر باشد مردم دلیر و کین ور باشند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، از یادداشت ایضاً) ، انتقام کشنده. کینه ور: الوتر، کین ور کردن. الغل، کین ور شدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
جنگاوری. جنگجویی. رجوع به مدخل قبل شود، انتقامجوئی. خونخواهی:
میان ار ببستی به کین آوری
به ایران نکردی کسی سروری.
فردوسی.
وگر بازگونه بود داوری
که شه میل دارد به کین آوری.
نظامی.
کرم کن نه پرخاش و کین آوری
که عالم به زیر نگین آوری.
سعدی.
رجوع به مدخل قبل شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دیانت. (یادداشت مؤلف). عمل دین ور. رجوع به دین ور شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کین کشی
تصویر کین کشی
انتقام جویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کینه ور
تصویر کینه ور
بدخواه و بد اندیش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کید آوری
تصویر کید آوری
مکاری حیله گری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از این سری
تصویر این سری
این جهانی دنیوی مقابل آن سری، ظاهری عرضی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دین آوری
تصویر دین آوری
پیامبری، رسالت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کین توزی
تصویر کین توزی
انتقام کشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کین توزی
تصویر کین توزی
دشمنی، انتقام جویی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دین وری
تصویر دین وری
امت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کنش وری
تصویر کنش وری
فعالیت
فرهنگ واژه فارسی سره
از طریق مخرج
فرهنگ گویش مازندرانی
عقبی عقب گرد پس روی
فرهنگ گویش مازندرانی
از این طرف، این سو، از این سو
فرهنگ گویش مازندرانی